دانلود رمان فراتر از خسوف از الف_ علی کرم نگارش قوی
دانلود رمان فراتر از خسوف
دانلود رمان فراتر از خسوف رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
دانلود رمان فراتر از خسوف از الف_ علی کرم با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
📖 نام این اثر: #فراتر_از_خسوف
🖋 نگارنده : #آسیه_علی_کرم
📝 سبک: #عاشقانه #خانوادگی
🗒 برگه : 1732
مینا به اشتباه دل به سهیل پسر عموی خود میبند درحالیکه میداند پدرش سالهاست اعلام کرده که برادری ندارد و خانوداه اش حق هیچ مراوده ای با آنها را ندارند، یکروز که در حال صحبت با سهیل است برادرش بهزاد او را میبند و پدر و مادر را در جریان میگذارد و …
شب گذشت و طلوع صبح، ندای یک روز جدید رو میداد. صبحی که قرار بود، من به محلهی قدیمیمان بروم و نمیدونستم با دیدن پیادهروها و خیابونهایی که با اون سهیل نامرد قدم میزدم، چه حالی ممکن بود بهم دست بده. اما کاری نمیتونستم بکنم. دستور پدر بود و باید اجرا میشد. صبح زود از خواب بیدار شده بودم و حاضر شدن بیتا رو برای مدرسه تماشا میکردم. حتی دیگه به مدرسه رفتن بیتا هم غبطه نمیخوردم. هیچ حسی به زندگی نداشتم. فقط یه کم تنهایی میخواستم…
خلاصه رمان فراتر از خسوف
به اتاقم رفتم و روی تخت خودم نشستم. سر چرخوندم و به تخت بهم ریخته ی بیتا کمی نگاه کردم. وسایلم توی مدرسه مونده بود، کاش بیتا برام بیاره شون. در باز شد و مامان با یه بشقاب سوپ خوش آب و رنگ وارد اتاق شد. ظرف رو روی پاتختی گذاشت. -یکم داغه، ولی گرمت میکنه. موهای رنگ شده اش رو پشت گوشش فرستاد و کنارم نشست. -دخترم من تو رو بد تربیت نکردم، محرم نامحرم یادت دادم. چرا رفتی با سهیل طرح دوستی ریختی؟ از حرف مامان جا خوردم و با تعجب بهش خیره شدم. بعد از کمی مکث گفتم: مامان، دوستی چیه؟ اون پسرعموی منه! -وقتی جمشید، عموی تو نیست،
برادر پدرت نیست. چطور پسرش میشه پسر عموی تو! -یعنی چی؟ تو هم که حرف بابا رو میزنی! خدا بیامرزه آقا بزرگ و، اون یادمون داد به عمو جمشید بگیم عمو. اون همیشه میگفت من دو تا پسر دارم. چرا اونموقع بابا چیزی نمیگفت؟ -برادری چطوری به وجود میاد؟ متعجب از سوالی که پرسیده بود، بهش خیره موندم. دست انداخت و مقنعه ام رو از سرم درآورد و ادامه داد: -اینکه آدم از پدر یا از مادر یا از هر دو طرف با یکی هم خون باشه. درسته؟ مقنعه رو به کناری انداخت. دست انداخت و لبه ی کاپشنم رو گرفت و در حالی که از تنم درش می آورد، گفت: -جمشید و بابات نه از پدر و نه از مادر،
با هم یکی نیستند. اخمی کردم و با دهن باز به مامان نگاه کردم. مامان کاپشن رو گوشه ی تخت گذاشت و بشقاب سوپ رو توی دستش گرفت. آقا بزرگ خدا بیامرز، بعد از این که زن اولش فوت میکنه، میره و این نیّر خانم رو میگیره. نیّر هم از شوهر قبلیش یه پسر داشته، که همین جمشید خان بوده. بعد که وارد خونه آقا بزرگ میشه، آقا بزرگ برای جمشید به اسم خودش شناسنامه میگیره. این اولین باری بود که این حرف ها رو می شنیدم. می دونستم مامان نیّر، زن دوم آقا بزرگه و مادر پدرم نیست، اما بقیه اش رو نمیدونستم. خواست که شناسنامه ی اصلی جمشید و پیدا کنه، ولی نتونست….
دانلود رمان فراتر از خسوف از الف_ علی کرم